سلام خوبید ؟ اینجا اینترنت پر سرعت داریم و لپ تاب و تبلت اما نمیدونم چرا بجز کامپیوتر خودم که گذاشتم بمونه خونمون اصلا حال نمیکنم با اینا بنویسم الان با تبلت اومدم نت :)
حالمون خوبه ، دیشب برای اولین بار رفتم اینجا روضه ، خیلی با حال بودن عزاداری واقعی رسم هاشون با ما فرق داره چایی میدادن و شیر قهوه که خیلی خوشمزه بود ، با دو تا از دوستام رفتم ، کجایید که ببینید با شیرازی ها و بروجردی ها دوست شدم :)
بعضی روضه هاشون رو به زبان عربی میخوندن که من هیچی نمی فهمیدم فقط هر کاری میکردن منم انجام میدادم مثلا سینه میزدن منم زدم ، زیارت عاشورا خوندن منم خوندم، بیداد میکردم که اینجا غریبم و تازه وارد ، چقدر هم تحویلم گرفتن ذوق کردم :)
دو شب پیش رفتیم خونه ی همکار آقای شوهر وای این طفلکیا تازه بچه دار شدن ، انقد گریه میکرد که خانومش دست به دامن همسایه ها شده بود توی شهر غریب یکی بیاد کمکش بچه آروم بشه ، یعنی اینو که دیدم به همسری گفتم دیگه اسم بچه رو هم جلوی من نیاری :(
راستی رفتم پارسه ثبت نام کردم خر خونی کنم واسه ارشد ، احساس میکنم تازه دارم جا میفتم و راه خودمو پیدا میکنم ، انگار روزهای بزرگی انتظارم رو میکشن، نقشه های زیادی داریم ، همسری هم حسابی داره وقت میزاره برای مقاله هاش، زندگی توی غربت ، دوستای جدید ، موقعیت هایی که تا قبل از این اصلا تجربه نکرده بودم از همه مهمتر ازدواج با کسی که توی خواب هم نمی اومد و فکرش رو نمیکردم ، زیربنای وجودم رو حسابی داره تغییر میده .
خوشحالم ، اصلا نمیدونید چه خانومی شدم واسه خودم :دی
توی این شب ها و روزها برای من و همسرم و سلامتی خانواده هامون دعا کنید
عنوان این پستم رو از وبلاگ میم دزدیدم :))))))