به روشنی و سپیدی ِیک بخت

تقدیر ما در شب قدر میان هفت آسمان یکی شد و حالا خوشبختیم :)

به روشنی و سپیدی ِیک بخت

تقدیر ما در شب قدر میان هفت آسمان یکی شد و حالا خوشبختیم :)

بعد از مدتها :))

 

سلام ... خوبید ؟؟

 

ما هم خوبیم به لطف خدا :))

 

این اولین بار بود که نماز عید رو باید توی یه شهر غریب میخوندم ...بعد دلم لک زده بود واسه مسجد محله مون ....واسه در و همسایه که شونه به شونه ی هم نماز عید میخوندیم ...واسه خیلی از اشناهایی که هر سال وعده ی دیدارمون شده بود نماز عید ...من چقدر دوست و اشنا می دیدم حتی معلم هام ...راستش خیلی حس خوبی نداشتم نماز عید توی شهر غریب ...اصلا اولین باری بود من عید فطر خونمون نبودم ...بنده خدا بابام دلش نیومده بود حتی امسال هم فطریه ی منو جدا کرده بود :(

 

بلاخره کله ی سحر با همسری یه صبحانه ی مفصل خوردیم و تصمیم گرفتیم پیاده روی کنیم تا مصلی ...سجاده به دست :) ...از خونه که زدیم بیرون فهمیدیم تمام مسیرهای منتهی به مصلی شلوغه ...خیلی ها مثل ما تصمیم گرفته بودن پیاده روی کنن تا مصلی ...اصلا از دیدن اون همه شور و حال به وجد اومدیم واقعا انتظار نداشتیم ...بعد یهویی دیدیم 99درصد ماشین شخصی هایی که دارن میرن بوق میزنن و ملت رو سوار میکنن ...توی همون لحظه یه ماشین هم برای ما نگه داشت

سلام عیدتون مبارک میرید نماز ؟؟...ما خیلی شیک و مجلسی ...بلهههههههههه

بفرمایید بالا هم مسیر هستیم ...ما هم همچنان خیلی شیک و مجلسی با یه نیش تا بناگوش باز شده ...باشههههههههههه و پریدیم بالا :))

 

انگار نه انگار قرار بود مثلا ما پیاده روی کنیم ...انگار که ماشین نداشتیم تا حالا دلمون چقدر ماشین سواری میخواست :دی ....ولی واقعیت این بود که ذوق داشتیم از دیدن ملت که همه هم مسیر بودن از دیدن خیابون های شلوغ و عجله برای نماز ...از دیدن این همه ماشین که میموند و با وجود اتوبوس ها ...میگفتن بفرمایید بالا  ما هم میریم نماز عید ...دلمون میخواست همگام بشیم باهاشون ...رسیدیم مصلی واقعا شلوغ بود اصلا ما کف کرده بودیم ...فطریه هامون رو دادیم ...اولین فطریه ی مشترک :)))

 

یکی شیرینی میداد ...یکی توضیح میداد در مورد فطریه ..یه صندوق برای خمس ها ...شونه به شونه ی ادمهایی موندم که نمی شناختمشون اما خیلی مهربون بودن همش با لبخند نگام میکردن ...خب بیداد میکردم من غریبم ...حداقل از تماسم با همسری مطمئن شدن ...وقتی بهش گفتم من فلان جا نشستم ...بعد میام بیرون میمونم کنار صندوقی که فطریه دادیم ...این طرفها رو بلد نیستماااا زود بیای بیرون من گم نشم :))

 

چقدر زیبا نماز خوندن با لهجه ی غلیظ عربی...اخرین بار این صوت زیبا رو توی مدینه شنیده بودم ...یهویی توی نماز رفتم تا مدینه ...شهر محل سکونت ما یک شهر چند ملیتی هست از سر تا سر ایران اونجا زندگی میکنن اما جزئی از مردم بومی اون شهر عرب هستن ...گرچه طفلکی ها بین این همه جمعیت مهاجر به چشم نمیان اما به هرحال یا عرب هستن یا بندری یا بختیاری ...بزرگترین عید برای عربها عید فطر هست و بهای چندانی به عید نوروز نمیدن ...اقا نمیدونید چقدر اجیل و شیرینی انواع و اقسامشون اومده بود توی بازار ...99 درصدشون هم خارجی اصلا خیلی از خوردنی ها اونجا خارجیه ...این شرکت های شکلات و شیرینی ایرانی جای چندانی نداره ..خب واقعا قابل قیاس نیست شیرینی انگلیسی که ما رو تا خود لندن برد ...با مثلا ایدین یا شونیز ما ...ولی حیف که ما شیرینی دوست نیستیم !!

 

 .اصلا اونجا دقیقا حس و حال اسفند ما رو پیدا کرده بود ....خب دیدن این چیزا برای ما خیلی تازگی داشت ...تعطیلات عید فطر همش تنها بودم چون همسری درگیر کار و پروژه هاش بود بلاخره اخرین روز تعطیلات ما هم رفتیم شهرمون ...مامانم اینا زحمت عیدیم رو کشیده بودن ...بجای بساط خوردنی ها ...پولش رو دادن بهم هر چند که بلاخره دلشون هم نیومد اخرش هم یه سری اجیل و شیرینی گرفته بودن برام ...بعلاوه ی هدیه ام ...این اولین عید فطر متاهلی ما بود :)))

 

بعد هم که عروسی داشتیم ...که خیلی خوش گذشت ..رفتم آرایشگاه ...یه دست کت و شلوار پوشیدم ...اخیرا" تیپم رسمی شده توی اینجور از عروسی ها ..چقدرم حال میکنم با خودم :دی ...بعد انتظار داشتم تانگوی عالی برن عروس و داماد ...اما خیلی خیلی ساده بود ...بعد همه می گفتن هیچ تانگویی ..تانگوی شما نمیشه ...حالا خبر داشتن من چقدر حرص خوردم پای رقص تانگو و به چه غلط کردنی افتاده بودم :دی

 

خیلی وقته ننوشتم ...گفتم یکم برگردم به عقب یه سری خاطره رو ثبت کنم :))

نظرات 1 + ارسال نظر
پرنده ی گولو یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 13:22

سلام
بچه نمیگی دو ماه دو ماه به اینجا سر نمیزنی خو دلمون تنگ میشه؟
خوش برگشتی
خدا رو زهار مرتبه شکر که لبت خندونه عزیزم

سلام گولو من منم دلم خیلی تنگ شده تنبل شدم توی نوشتن اما تو رو همیشه میخونم
مرسی بانو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.